آدمها ى گداخته شده
ناهيد بشردوست ناهيد بشردوست

درموردحمله انتحارى

 

                      

 

در يک لحظه، زمين خدا آغشته با خون و آتش و دود ميشود ؛هيزم اين تنور عصيانى که مرگ در آن غلبه حاصل کرده و همه چيز را درکام نيستى فرو ميبرد ، انسانها اند ! آدمهاى هدفمند ، آنانيکه پى روزى حلال صبحدم خانه هايشانر ا ترک کرده و براى خدمت به خلق الله راهى کار و وظيفه شان ميشوند و بى آنکه از سر نوشت برگشت شان آگاهى داشته باشند در يک لحظه در ميان موتر حامل شان، يکجا با آهن و پلاستک به پارچه هاى خورد گداخته شده  مبدل ميگردند.

 

داد و فرياد، دلهره و اضطراب همه جا ها را فراميگيرد ! مردم  بى آنکه داخل شدن در اين محوطه را زيگنال خطربعدى براى خود شان تصور کنند، شتابزده به کمک وهمدردى بسوى موترکه پيکره اش درون شعله هاى آتش ميسوزد؛ ميشتابند! آنها براى نجات همنوعانشان تلاش مينمايند .....

 در حاليکه چشمها از اثر گرد وغبار و دود مکدر شده ؛ قلبها درون سينه به تپش افتيده اما با رسيدن به موتر با هيچ.... مواجه ميشوند ! زيرا به جز پارچه هاى گوشت آغشته بخون از صداى آدمها چيزى بجا نمانده . بزودى اين خبر شوم به سراسر کابل پخش ميشود ؛ شهر درسوگ مسلمانان هموطن مى نشيند . آدمها يکپارچه کالبد ميشوند، احساس تحرک در وجود شان ميميرد؛ خورد و بزرگ ميگريند..... براى انسانها براى انهائيکه در جهت  دفاع خويش يکبار دستى نجنبانيدند و حتى يک جرعه آب هم  نخواستند.

 درآن دشت بخون خفته کربلا، بروى خاکسترداغ زمين موسيچۀ با بال شکسته در حاليکه خون از بالش بروى زمين مي چکيد خاموشانه و با ناگزيرى از گوشۀ در حاليکه درد عميقى را در بال شکسته اش تحمل ميکرد، صحنه را مينگريست ....

انگار اين موسيچۀ بى گناه ممثل خوب از اين آدمهاى بود که کسى مجروح وکسى  هم جام شهادت را نوشيدند.

 

پرنده چندين مراتبه تلاش پريدن بسوى آشيانه اش را  کرد؛ اما کو، بالى که او را به بلنداى در خت براى ديدن از  بربادى لانه و مرگ چوچه هايش که در اين ميانه سوختند و به خاکستر مبدل شدند؛ بکشاند. کو،آن موجودى که در آن لحظۀ  شوم درد او را نيز احساس کند . همنواى آن پرنده کى بود تا صدايش را که بر صياد نابکارنفرين ميفرستدبرساند؟  کى بود که زبان اين پرنده گک بيگناه را ميدانست او بزودى با اين بال شکسته اش که يگانه وسيله فرار و پرواز وى از تهديد بمرگ بود ، شکار درندۀ خواهد شدو بزندگيش پايان داده خواهد شد .

ايکاش چشم هاى سرگردان موسيچه گک با همان نخستين لحظه هاى انتظار براى ابد بسته ميشد تا او ديگرآلام و مصيبت هائيکه زندگى آنرا برايش پس از اين به ارمغان خواهد آورد نمى شد.

 

اى صياد! تو بربى گناهى اين پرنده باوردارى يانه ؟ !!!!همانند اوست آدمهاى که تو در خاک و خون شان کشاندى وبدين عمل وحشيانه خويش فخر نمودى .اما بدان که شاهد اينهمه صداقت و پاکى آنها خداست! خداى که نفس زنده را براى آنها آفريد ، خداى که مولود نفس وگيرنده نفس آدمى و هر موجود ديگر است .

 

اما اى صياد که مرتکب اين عمل نا بخشودنى گرديدى ، آيا به خدا وآفرينش هاى نفس زنده و گرفتن نفس بواسطه او ايمان نداشتى ؟! آيا دعواى خدائى داشتى که نفس هاى زنده را کشتى  ؟ و با ارتکاب اين شيوه زشت (  عمل انتحارى  )خود ت را شهيد وصاحب بهشت برين دانستى ؟!! .

نه توهيچگاه انتظار گورى را نداشته و به اين اميد نباش  که علمى بنام شهادت برگور تو استوار خواهد شد . و دست دعاى براى بخشا يش تو بدرگاه خداوند بزرگ بلند خواهد شد،تو بدان  و باور نما که از اين را ه، هيچگاه به پيروزى نه دنيوى و نه اخروى خواهى رسيد.  

   واسلام

 

 


June 24th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان